بسمه تعالی .هنری کیسینجر که نماد برجسته تفکر سیستمی آمریکا به حس
توسعه تنشهای قومی و مذهبی، سیاست شناخته شده رژیم صهیونیستی میباشد اما این سیاست بدون پشتیبانی آمریکا قابلیت تحقق ندارد چرا که این رژیم به خودی خود از توانایی چندانی برای اعمال نفوذ بر محیط منطقهای برخوردار نیست و از دید مردم و بسیاری از دولتهای منطقه «وصله ناجور» تلقی میشود. بنابراین اگر قبول داشته باشیم که الف: رژیم صهیونیستی بقاء خود را در تنش میان کشورهای پیرامونی خود میداند ب: تنشهای امنیتی و سیاسی در منطقه طی سالهای اخیر به صورت تصعیدی درآمده است، درمییابیم که در پشت درگیریهای فزاینده منطقه یک طرح اسرائیلی قرار دارد. در عین حال در یک معادله منطقی دیگر میتوانیم بگوئیم: الف: اسرائیل بطور مستقل توان اجرایی کردن طرح تنش در منطقه را ندارد ب: عمده عوامل منطقهای که به تنش دامن میزنند - نظیر عربستان و ترکیه - با آمریکا رابطه مرکز - پیرامون دارند یعنی یک جبهه به حساب میآیند، میتوانیم نتیجه بگیریم که طرح رژیم صهیونیستی از سوی آمریکا و دولتهای پیرامونی آن در منطقه پشتیبانی عملیاتی میشود. اما جدای از این مسئله شواهد و قرائن زیادی مبتنی بر تایید این گزارهها و نتایج آنها وجود دارند.
پیش از ورود در شواهد و نشانهها بررسی یک موضوع مرتبط ضرورت دارد. بعضی از نیروهای داخلی که از یک کلام بودن آنان میتوان فهمید از یک نقطه معین و هوشمند خط و ربط میگیرند، دوره افتاده و در این دانشگاه و آن دانشگاه، این روزنامه و آن روزنامه، این مرکز حساس متعلق به نظام و آن مرکز حساس متعلق به نظام، دنبال اثبات این نکته هستند که اسرائیل و عربستان از گرایش آمریکا به ایران نگران شدهاند و دنبال تنشآفرینی و برهم زدن وضع در حال شکلگیری میان ایران و آمریکا هستند و بعد هم به این مطلب اضافه میکنند که دولت آمریکا مخالف جنگ عربستان علیه مردم یمن است و نیز اعدام 47 نفر از مخالفان رژیم سعودی در یک روز، علیرغم مخالفت آمریکا صورت گرفته و اینکه کشورهای کوچک عربی علیه ایران شاخ و شانه میکشند علیرغم نظر آمریکا بوده و واشنگتن به دنبال کاهش تنش و ثبات است! این نیروها که متاسفانه بر بعضی مراکز حساس کشور سیطره یا نفوذ جدی دارند وضعیت را به گونهای به تصویر درمیآورند که گویی این کشورهای کوچک و نیز کشورهایی نظیر عربستان و ترکیه اقداماتی که انجام میدهند در نقطه مقابل سیاست آمریکا است و آمریکا در سیاست تنش منطقهای علیه ایران نظر مخالف دارد. البته این ادعاها از هیچ پایه قابل قبولی برخوردار نیست و این در حالی است که میزان خصومت آمریکا - اعم از دولت و مجلس آن - علیه جمهوری اسلامی بعد از توافق هستهای ایران - آمریکا افزایش یافته است. در همین ماههای اخیر که برجام به تصویب رسیده است دستکم 34 اقدام ضد ایرانی از سوی آمریکا به وقوع پیوسته و از حجم تبلیغات ضدایرانی که مقامات رسمی کاخسفید، وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا بعد از برجام پشت آن بودهاند، به هیچوجه کم نشده است.
یک عدهای در ایران که متاسفانه بعضا جایگاههای حساسی از نظام را در اختیار دارند و از امکانات وسیعی - متعلق به بیتالمال مسلمین - برخوردار میباشند، مشغول دروغپراکنی و بزک کردن چهره دشمن اصلی ایران هستند. این در حالی است که در روزی که دولت ایران قلب راکتور اراک - که به منزله قلب ملت ایران بود - را از جا درآورد و جای آن را بتن ریخت، مقامات آمریکا از یک سو این را یک پیروزی بزرگ برای خود معرفی کردند و به پایکوبی پرداختند و از سوی دیگر بدون از دست دادن حتی یک لحظه، برای آنکه احساسات ضدایرانی در آمریکا کاهش پیدا نکند اعلام کردند نگرانیهای ما از امکانات تسلیحاتی ایران و حمایت آن از تروریزم و تهدید همپیمان اسرائیلی ما از سوی عوامل ایران به قوت خود باقی است و تا رفع آنها صحبت اعتماد به ایران نیست! اینها عجیب نیستند چون آمریکاییها کینهای عمیق از ملت ایران دارند و اگر بتوانند تا خشکانیدن همه ریشههای ایران ـ آنگونه که «واین برگر» مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا با صراحت گفت - از پای نمینشیند و جالب این است که آنان اگرچه که جریان مدعی اصلاحات - و در واقع خواهان تغییر هویت دینی و مردمی نظام - را به عنوان جاده صافکن سیطره دوباره بر ایران مورد حمایت خود دارند اما حتی در نهایت - به دلیل کینهتوز بودن آمریکاییها - آنان را نیز تحمل نمیکنند. آنان تسخیر لانه جاسوسی را هیچگاه از یاد نخواهند برد. اما عجیب این است که یک عدهای به نام «تحلیل واقعبینانه» دنبال ترسیم چهرهای منطقی و قابل تعامل از آمریکا هستند و شب و روز تلاش میکنند تا حساب آمریکا را از حساب اقدامات رژیم سعودی و رژیم اسرائیل و عوامل بسیار کوچکتری نظیر بحرین و قطر که اساسا در مواجهه با قدرت ایران به حساب نمیآیند، جدا معرفی نمایند. اگر این تصویر را بپذیریم باید به ملک سلمان و امیرخلیفه و امیر تمیم مدال شجاعت و اقتدار بدهیم که توامان توانستهاند در برابر آمریکا و ایران بایستند و حدود 10 ماه با مردم مقاوم یمن و 5 سال با مردم مظلوم بحرین بجنگند! در این میان طرح چنین موضوعاتی در داخل ایران اگر حالت طبیعی داشته باشد یعنی مثلا یک کسانی در روزنامه چیزی بنویسند، مهم نیست. مهم این است که کسانی که خودشان برای حل مسایل با عربستان و ترکیه و رژیمهای ناچیزی نظیر بحرین و قطر همه تلاشهای خود را بکار بستهاند و به هیچ موفقیتی نرسیدهاند، این منطق سست را ترویج مینمایند. جدانمایی اقدامات عربستان از سیاستهای آمریکا خدمت بزرگی هم به آمریکا و هم به عربستان است چرا که دامن یکی را از اتهام مشارکت در جنایات پاک میکند و دامن دیگری را از وابستگی به آمریکا و همپیمانی با اسرائیل. حالا خبرهای واقعی چیست؟ یکی از خبرهای واقعی این است که هواپیماهای سعودی در آسمان یمن توسط جنگندههای آمریکایی بمب و بنزین دریافت میکنند یک خبر واقعی از نوعی دیگر این است که تا پیش از بحث حمله به الرمادی عراق، هواپیماهای جنگی آمریکا دهها بار در مناطقی از استانهای الدیالی و صلاحالدین که تروریستها در محاصره ارتش و حشدالشعبی بودند، محمولههای جنگی، غذایی و دارویی ریخت و جنگ ارتش و مردم عراق با آنان را طایفهای لقب داد! این چهره بینقاب و طبیعی آمریکاست. اینکه آمریکا در همان روز بتونیزه شدن قلب راکتور آب سنگین اراک، توانایی دفاعی ایران را نشانه رفت و نفوذ منطقهای ایران را نیز غیرقابل تحمل خواند، این چهره بینقاب و طبیعی آمریکاست و اینکه دستگاههایی در ایران راه افتادهاند تا حساب آمریکا را از جنایات و ظلمها بر ایران جدا کرده و قول و قرارهای جلسهای آنان را قابل اعتماد معرفی کنند، یک آمریکای خیالی است.
اما برای این گزاره که حساب آمریکا از حساب خصومتورزیهای رژیم صهیونیستی و رژیم عربستان و رژیمکهایی نظیر بحرین و قطر جدا نیست بلکه آنچه این رژیمها دنبال میکنند ایفای نقش در یک طرح آمریکایی است، نکات زیر وجود دارد:
1- از دورانی که مشخص شد شوروی از یک نظام معارض غرب به یک نظام درگیر مشکلات داخلی خود تبدیل شده است، یعنی از اوائل دهه 1360 تاکنون، ایران و اسلامگرایی مشکل اصلی آمریکا و بقیه کشورهای غربی و رژیمهای ارتجاعی و سکولار وابسته به آن بوده است و تاکنون هیچ واقعهای با فرض اینکه با منافع آمریکا و... ناخوان باشد، نتوانستهاست جای مشکل ایران و اسلامگرایی را برای آمریکا و... بگیرد. هنری کیسینجر که نماد برجسته تفکر سیستمی آمریکا به حساب میآید، با صراحت گفت: «داعش و تروریزم موقتی و میراست اما آنکه ماندگار است و غلبه بر آن به این سادگیها نیست، ایران و تاثیرات ناشی از آن بر منطقه حساس خاورمیانه است.»
بنابراین واضح است که در هیات حاکمه آمریکا درباره ایران اجماع وجود دارد و بحث برخورد و کنترل ایران در آنجا یک مسئله اختلافی نیست و از این روست که طرحهای ضد ایرانی در مجلس نمایندگان آمریکا تقریبا مخالف ندارد و با اجماع - ونه اکثریت - به تصویب میرسد.
2- سیاست آمریکا درباره رژیم صهیونیستی کاملا مشخص است. اسرائیل ضمن آنکه معبر اصلی اجرای سیاستهای آمریکا در خاورمیانه طی بیش از 6 دهه گذشته بوده، در عین حال بقاء و برتری منطقهای آن از سیاستهای مبنایی و خللناپذیر آمریکا به حساب میآید و همه رئیسجمهورهای دمکرات و جمهوریخواه آمریکا با صراحت بر آن تاکید کردهاند. از سوی دیگر طبع ملتهای عرب و ترک درباره اسرائیل کاملا مشخص است و هیچ ملتی در منطقه نیست که به رژیم تلآویو اعتماد داشته باشد و بقاء آن را برتابد. سوال این است که چطور میشود که در عربستان و ترکیه مردم با رژیم صهیونیستی و یهودیت سیاسی بشدت مخالفند و سیاستهای عربستان و ترکیه در تنشآفرینی مورد قبول آمریکا نیست اما روابط عربستان و ترکیه و بعضی دولتهای دیگر با اسرائیل توسعهیافته و از شکل غیررسمی در حال تبدیل شدن به شکل رسمی است؟
اگر دولتهای ترکیه، عربستان و... مستقل عمل میکردند باید به تمایلات مردم خود که پایه بقاء حکومت آنان است، توجه میکردند و همزمان با لبه تیز حمله به ایران، لبه تیز حملات خود به سمت اسرائیل هم میبردند. چطور در یک جا توسعه خصومت است و در یک جا توسعه روابط؟ در مورد عملکرد گروههای تروریستی نظیر داعش، جبههًْالنصره، احرار الشام و... هم همین مسئله مطرح است.
3- مقامات آمریکا در سال 2007 با صراحت اعلام کردند که سیاست مداخله مستقیم علیه مردم منطقه به ضرر آمریکا و به نفع ایران تمام شده است. جمعبندی رسمی که مقامات دولت بوش در آغاز سال 2007 در محافل آمریکا از جمله مجلس نمایندگان آن بیان کردند که به راحتی از طریق جستجو در پایگاههای اینترنتی قابل دستیابی است، این بود که سیاستهای نظامی ما در این 8 سال - در فاصله 2000 تا 2007 - آمریکا را در میان مسلمین به عنوان عامل بدبختی و ایران را به عنوان فرشته نجات معرفی کرد، و این با سیاست و منافع ما سازگار نیست و لذا باید فعلا سخن گفتن از خاورمیانه جدید را رها کنیم و سخن گفتن از ثبات را جایگزین آن نمائیم. از آن زمان قرار شد با اقدامات درون منطقهای، ایران به عامل بیثباتی و آمریکا به عامل ثبات تبدیل - یعنی معرفی - شود! جنگهای نیابتی در این تاریخ در دستور کار قرار گرفت و حدود سه سال بعد اولین آثار آن با اقدامات حاد بعضی از گروههای نوظهور مسلح بنام مذهب یا قوم در منطقه ظاهر گردید و تا امروز رو به توسعه نهاده و حتی به شکل بسیار وقیح آن تبدیل شده که جنگ کشور ثروتمند عربستان عرب علیه کشور فقیر یمن عرب و اقدام دولت نیجریه در کشتار صدها نفر از شیعیان در زاریا و به شهادت رساندن رسمی عالم بزرگواری مثل آیتاله النمر، جلوههای جدید آن است. آری این است چهره بیرتوش آمریکا و ماهیت حوادث منطقه.
سعدالله زارعی